زبان و ادبیات فارسی دیدگاه ها و رویکردها

علمی، ادبی، انتقادی
زبان و ادبیات فارسی دیدگاه ها و رویکردها

جایی برای آشنایی با مباحث علمی ادبیات فارسی و طرح دغدغه ها و دیدگاه های اصلاحی در این زمینه، برای تمامی اهل علم و اندیشه
به تمامی دوستانی که برای مطالعه، همکاری و راهنمایی می آیند، درود می فرستیم

پیوندهای روزانه
۰۵
فروردين ۹۴

متأسفانه از زمینه های مورد غفلت قرار گرفته شده توسط جامعه ادبی دانشگاهی ادبیات معاصر است و شیوه پرداخت آن:

دانشجویان درس ادبیات معاصر با چه کسانی معاصرند؟

در دانشگاههای ما درس ادبیات معاصر فارسی یک دورۀ 150 ساله را به بحث می‌گذارد که به بلندای تاریخ کشورهای استرالیا و کاناداست. ادبیات معاصر (این دورۀ بلند تاریخی) یک سبک واحد نیست، مکتب یا نهضت نیست، دورۀ ادبی نیست، جریان واحد نیست، که بشود آن را با اصول و قواعد مشخص و  مبانی معین بررسی و تبیین و تحلیل کرد، بلکه بُرشی از تاریخ ادبی است که سرشار از تنوع و دگردیسی و تضاد و تعارض است.

در تمام این سالها دورۀ معاصر به معنی آغاز تجدد (مدرن در برابر سنت) تا کنون در نظر بوده است. البته «اکنون» آن از 50 سال پیش تا «همین اکنون» ادامه داشته و خواهد داشت. درس ادبیات معاصر و منابع آن در قالب «تاریخ ادبیات بعد از مشروطه» تنظیم و ارائه شده است. با گذشت زمان و دگرگونیهای بنیادین در شکل و محتوای زندگی امروزی به نظر می‌رسد که دیگر نسلهای امروزی (متولدان دهۀ شصت و هفتاد شمسی) که این روزها دانشجویان دانشگاهند با عصر تجدد هم‌عصر نیستند و مسائل آن روزگار شباهت چندانی با شکل زندگی کنونی آنها ندارد. از این رو برای این دو نسل صفتِ «معاصر» در عنوان درس «ادبیات معاصر» سبب ابهامهای نظری و روش‌شناختی شده است. از جمله :

1-    ابهام در مفهوم زمان: معاصر کدام محدودۀ زمانی را در  بر می‌گیرد؟

2-    عدم تعیین هویت طرفین باب مُفاعله: دو طرف که معاصر (هم‌عصر) هستند کیانند؟

این دو ابهام سخت در هم تنیده اند شاید پاسخ به دومی، ابهام اولی را نیز مرتفع کند. اگر روشن شود که «معاصرانِ با چه کسی»، موضوع این درس هستند محدودۀ زمانی بحث نیز مشخص خواهد شد.

واژۀ معاصر، در زبان ما متضمن سه معناست: همزمان بودن، امروزی بودن، تجدد (مدرن بودن در برابر سنتی). در ذهنیت قاطبۀ کسانی که در ادبیات و تاریخ و علوم اجتماعی سیاسی صفت «معاصر» را به کار می‌برند مفهوم سومین (تجدد) غلبه دارد، هر چند این روزها عصر تجددخواهی، با ما یکصد سال فاصله دارد و تاریخ محسوب می‌شود. ممکن است بگویند اصطلاح «تاریخ معاصر» در زبان اهل فن، فراوان رواج دارد. می‌گویم این یک تعبیر متناقض است. چگونه می‌شود اکنون تاریخ باشد. این تناقض در صورتی مرتفع خواهد شد که بگوییم مراد از معاصر، دوران تجدد است. می‌دانیم که بسیاری از مبانی و نشانه‌های تجدد، اکنون خود به تاریخ و سنت بدل شده‌اند. در ادبیات فارسی، نیما و جمال‌زاده که مظهر تجدد ادبی بودند اکنون تاریخی شده‌اند و با آنها چونان تاریخ و سنت برخورد می‌شود و بارها در ادوار بعد توسط جریانهای نوگرا به چالش کشیده شده‌اند. پس متجددان عصر مشروطه تا دوران انقلاب اسلامی، را به سادگی نمی‌توان معاصر با دانشجویان کلاس درس ادبیات معاصر سالهای 1393 شمسی دانست. 

اما دو معنی دیگر (همزمان بودن، امروزی بودن) هنوز در واژۀ معاصر اعتبار دارد. به این اعتبار دو پرسش مطرح می‎شود:

الف) مراد از همزمانی چیست؟ همزمانی چه کسی با چه کسی؟چه نسلی با چه نسلی؟ استاد درس با شاعران و نویسندگان؟ دانشجو با نویسندگان؟ مثلاً استاد ارجمند ما دکتر حسن انوری (م 1312ش)که سی سال پیش نزد ایشان ادبیات معاصر می‌خواندیم دربارۀ رمان تهران مخوف (نگارش 1924 در آلمان) سخن می‌گفت. ایشان دورۀ نگارش آن رمان و مسائل تهران آن سالها را درک نکرده بود. من و همکلاسیهایم، شصت سال پس از انتشار تهران مخوف در بارۀ آن به عنوان اثر ادبی معاصر بحث می‌کردیم. همین الان دانشجویان من  نود سال بعد تهران مخوف را به عنوان یک اثر معاصر می‌خوانند! آیا نویسندۀ تهران مخوف و دکتر انوری و من و دانشجوهای متولد هفتاد همه با هم معاصریم؟ به چه اعتبار؟

اکنون پرسشی که برنامه‌ریزان و مؤلفان کتابهای درسی را به چالش می‌کشد این است که «محدودۀ زمانی ادبیات معاصر از کی تا کی است؟» و تا چه زمانی قرار است بیست‌سالگان ایرانی با ادیبان و نویسندگان یکصد و بیست سال پیش معاصر باشند؟

 ب) شاخصهای امروزی بودن چیست؟ اگر در کلمۀ معاصر بر معنای «امروزی بودن» تأکید کنیم باید به این پرسش پاسخ دهیم که شاخصهای امروزی بودن چیست؟ وضعیت کنونی هر نسلی برای وی بسیار اهمیت دارد بسی بیشتر از تاریخش. لذا آن ادبیاتی که به مسائل امروزی خواننده و دغدغه‌های نسل وی بپردازد برایش اولویت دارد چون ادبیات معاصر اوست. اگر مخاطب اصلی درس ادبیات معاصر، دانشجوست، پس باید مسائل معاصر وی به بحث گذاشته شود. در این کلاس یک طرف معاصر (باب مفاعله) نسلی است 20 -30 ساله که در «اکنون» حضور دارد؛ به این اعتبار ادبیاتی با او معاصر است که

1-    آفرینندۀ آن در دورۀ زندگی مخاطب درس، در قید حیات باشد.

2-    محتوای درس با محتوای زندگی مخاطب درس، مشترک باشد.

3-    سبک و شکل بیان ادبی امروزی و متناسب با شگردهای زنده و مرتبط با ذوق این زمان باشد.

در واژۀ معاصر (مشتق از باب تفاعُل عربی) دو طرف وجود دارد که هم‌زمان با هم هستند. چه چیز با چه چیز هم‌زمان است؟ وقتی می‌گوییم ادبیات معاصر، باید روشن باشد که «ادبیات هم‌عصر با چه کسی یا چه چیزی؟...». بر این اساس به دو اعتبار می‌شود معنای معاصر را مقید کرد و از ابهام بیرون آورد: اول به اعتبار «مخاطب» (خواننده، منتقد، مورخ ادبی): معاصر با من خواننده یعنی هر متن یا نویسنده با من «مخاطب» هم‌زمان باشد معاصر من است. معنای غالب در تحقیقات و درسها و متون ادبی همین بوده و هست.

دوم معاصر بودن به اعتبار «موضوع متن»: بر این اساس متن معاصر داریم و نویسندۀ معاصر. متن معاصر متنی است که حاوی مسائل زمان نگارش خویش است. نویسندۀ معاصر نویسنده‌ای که از مسائل زمان نگارش متن می‌نویسد. در این معنا هرکس در طول تاریخ در بارۀ زمان خود نوشته است معاصر با خود نوشته است. در اینجا اصطلاح «معاصرنویسی» کارآمد است. مورخان یا تذکره‌نویسان وقتی در بارۀ همروزگاران خود می نویسند «معاصرنویس» اند. همزمانی ادبی با زمان خود و انعکاس زمان تقویمی نگارش با زمان درون متن معیار اصلی معاصرنویسی است. وقتی متن مستقیماً با زمان تولد خود و ارزشها و مسائل نویسنده و هم‌نسلانش پیوند دارد یک «معاصرنوشته» است. مثلاً تهران مخوف که منطبق بازمان نگارش خود (روی کار آمدن سید ضیاء) است یک معاصرنوشته است.

مفهوم «معاصرنویسی» به ما کمک خواهد کرد تا در نقد ادبیات روزگار خود روشن‌تر عمل کنیم. برخی نویسندگان و شاعران روزگار ما گرچه به دلیل شهرتشان موضوع بحث ادبیات معاصرند اما از معاصر بودن فقط همزمانی با ما را دارند نه موضوعات آثارشان امروزی است نه نگاهشان، نه زبان و نه سبکشان. آنها پیروان طرز قدیم‌اند و آثارشان به سبک سعدی و حافظ و صائب است. از انجا که نقشی در نگرش ادبی معاصر ندارند طرح آنها در درس ادبیات معاصر محملی ندارد.  

اگر برنامۀ درسی ادبیات معاصر با توجه به دو شاخص «مخاطب درس» و «مسائل امروزی مخاطب» تنظیم شود در آن صورت مدرس به خوبی از عهدۀ تدریس وضعیت ادبیات معاصر برخواهد آمد. دو واحد درسی زنده و پویا به وضعیت کنون خواهد پرداخت. باقی ادوار ادبی بعد از مشروطه، جزو تاریخ است و در شمار دروس تاریخ ادبیات باید مطرح شود. چنان که سیصد سال تحولات ادبی عصر صفوی در درس «تاریخ ادبیات 3 » بررسی می‌شود. چهار واحد درسی برای ادبیات انقلاب تا انقلاب (مشروطه 1285 تا انقلاب اسلامی 1357) بسیار مغتنم خواهد بود بطوری که دو واحد نثر انقلاب تا انقلاب و 2 واحد هم شعر انقلاب تا انقلاب. آنگاه ادبیات معاصر هم بپردازد به ادبیات بیست سالۀ اخیر که مسائل امروزی مخاطب بیست سالۀ درس را در بر دارد.

سخنی با محققان و مؤلفان کتابهای ادبیات معاصر

نقصهای تئوریک و روش‌شناختی که دربارۀ درس ادبیات معاصر گفتم در کار مؤلفان و محققان ادبیات معاصر بیشتر مشکل به بار می آورد.  فرض کنید صد سال آینده محققی، کتابهای ادبیات معاصر ایران را منبع تحقیق خود قرار دهد. آن زمان آن نسل خواهند پرسید: «مؤلف این کتاب با چه کسی معاصر بوده است؟» و سخنش در بارۀ معاصران وی تا چه حد معتبر و دست اول است؟

تذکره‎نویسان قدیم در چهار قرن پیش، خیلی منطقی‌تر به مسئلۀ معاصر می‎پرداختند. آنها شاعران قرن آخر نزدیک به خود را متأخران می‌نامیدند و در کتابشان تصریح داشتند که کدامیک از هم‌عصران خود را دیده‌اند. از شاعران می‌خواسته‎اند که زندگی‎نامۀ خود را به خط خود در تذکرۀ بنویسند و شعرها را به انتخاب خود شاعر در تذکره می‎نوشته‎اند. روش آن تذکره‎نویسان دقیق و منطقی بوده و امروز محقق تاریخ ادبی با اطمینان خاطر به آن تذکره ها استناد می‎کنند و معاصران را به خوبی می‎شناسد.

محمود فتوحی رودمعجنی

دانشگاه فردوسی مشهد

آذر 1393

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۱/۰۵

نظرات  (۱)

سلام. من هم همین نظر رو دارم که دکتر فتوحی گفتند. درباره ادبیات معاصر باید دقت کرد تا متون رو به شیوه درست متوجه شد، چون ورود ایده های جدید و فلسفه های معاصر به متون، توجه بیشتری می طلبه. 
پاسخ:
بله و باید مشخص باشد که آثار معاصر یعنی چه!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی